جمهوری اسلامی؟

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

از شکنجه و آش و لاش شدن هم میهنان زندانی امان چه خبر، آیا تاکنون چه کاری کرده ایم؟


هیلا شدیقی چکامه سرای ملی و میهنی که به ۵ سال زندان تعلیقی محکوم شده است. نسرین ستوده وکیل دادگستری، کسی که خود برای نجات بیگناهان و مظلومان تلاش می کرد، و خود سرانجام گرفتار ظلم ظالمان گردید، و در بند دیوان گرفتار شد.
هیلا شدیقی چکامه سرای ملی و میهنی که به ۵ سال زندان تعلیقی محکوم شده است. نسرین ستوده وکیل دادگستری، کسی که خود برای نجات بیگناهان و مظلومان تلاش می کرد، و خود سرانجام گرفتار ظلم ظالمان گردید، و در بند دیوان گرفتار شد.
هم میهنان گرانمایه ما سالیانی است که در زندان های بیشمار و گمنام ایران، به طور گمنام و به روش های ناشناخته و گمنام برای ما، زیر شکنجه و تحقیر و بی آبرو شدن فرومایگان رژیم ضحاکی قرار می گیرند. به راستی ناگفتنی است که این میهمانان ناخوانده در بند خون آشامان و از خدا بی خبران، چه دردهای جسمی و روحی می کشند، چه دقیقه ها و ثانیه های تمام نشدنی و بی پایانی را، با درد و اندوه می گذراند، و برایشان فریاد رسی نیست.
آنها تنها به امید زنده اند. امید آن که روزی ملت بزرگ و قهرمان ایران، شیر زنان، و ابر مردان، به جوش و خروش آیند، نعرهای شیر مانند آنان فضای هر بند و هر زندانی، را فرا گیرد، پرده ها بالا رود، زنجیر ها ازهم گسسته و پاره شود، وگروه جهل و جنایت کار رژیم، از مزدوران با دستار، و بی دستار، ازسپاهی خیانت کار و نقشه کش سوداگر گرفته، تا بسیجی بی سر و بی پا و خود فروش، ازبه اصطلاح دکترها، و تحصیل کرده های هرجایی درون و برون مرزی، برای ملت بزرگوار و نیک اندیش وطن شناخته و رسواگردند، و بر طبق جنایت هاو همکاری اشان با رژیم بی دادگر، و میزان جاسوسی و سرسپردگی آنان، در دادگاه مردمی محاکمه و مجازات گردند.
حال، سری به زندان ها، ببخشید سری به چند سیاهچال، و فراموش خانه های ولایت وقیح می زنیم، و با چند قربانیان آن آشنا می شویم:

۱ – مهندس حشمت الله تبرزدی - روشن فکر و آزادی خواهی که گفتارش مورد خشم و غضب رژیم کشتارگر قرار گرفت، و کماکان در بند دیوها گرفتار است.
۲ - آیت الله کاظمینی بروجردی - گناه این روحانی محترم آن بود که تلاش کرد آخوندهای مفتخور را از دزدی و غارتگری باز دارد، و به مسجد و خانه بازگرداند.
۳ - ارژنگ داودی - انسان فرهیخته ای که به روشن گری هم میهنان می پرداخت در نتیجه تا کنون مورد شکنجه و آزار بی حد و حصر آدمخواران رژیم قرار گرفته است.
۴ – هیلا صدیقی و دکتر بادکوبه ای - دو چکامه سرای میهنی که هریک از چکامه هایشان تیری بود که بر قلب رژیم خونخوار می نشست، و گروه زیادی از ملت به خواب رفته را بیدار می کرد. شما می توانید آزار و اذیت مزدوران رژیم نسبت به این دو ستاره ادب هنر میهنمان مجسم کنید.
زندانیان در بند دیوان از راست به چپ، و از بالا به پایین عبارنتد از:۱- ارژنگ داودی، ۲- محمد ملکی، ۳- آیت الله کاظمینی بروجردی،  ۴- عبدالله مؤمنی، و ۵- دکتر مصطفی بادکوبه ای.
زندانیان در بند دیوان از راست به چپ، و از بالا به پایین عبارنتد از:۱- ارژنگ داودی، ۲- محمد ملکی، ۳- آیت الله کاظمینی بروجردی، ۴- عبدالله مؤمنی، و ۵- دکتر مصطفی بادکوبه ای.
۵ - نسرین ستوده - وکیل دادگستری، کسی که به دفاع از حقوق مراجعین و موکلین خود پرداخت. تا آن جا پیش رفت که کردار و گفتارش خوش آیند دژخیمان رژیم نبود، آنگاه به بند دیوان کشیده شد، و تاکنون بارها مورد توهین، بی حرمتی و بی احترامی مزدوران وابسته به رژیم قرار گرفته است.
۶ – دکتر محمد ملکی - استاد محترم و فرهیخته دانشگاه که به جرم اعتراض به زندانی دانشجویان و ضرب و شتم آنان به زندان افتاد، و تحت شکنجه و بی حرمتی اوباشان رژیم قرار گرفت. جرم این بزرگوار آن بوده، که ؛« به اسب گفته است یابو».
۷ – عبدالله مؤمنی - این انسان میهن دوست و گرانمایه به جرم نشر اکاذیب، جرمی که ساخته و پرداخته و تنها عملکرد آخوند جنایت کار است، محکوم و مورد شکنجه و آزار است.
ما دیگر از آموزگاران، و معلمان چیزی نگفته ایم. از کارگران رنجبر و زحمتکش در بدن سخنی به میان نیاوردیم. از نویسندگان نکته سنج و نکته پرداز چه خبر؟> نمی دانیم از که بگوییم، و از کجا بگوییم؟. ما بر این باوریم که کسی قادر نیست و توانایی آن را ندارد که تعداد و شرایط کنونی جسمی و روحی هم میهنان در بندمان را در سراسر کشور شناسایی و ارزیابی کند.
هنگامی که رژیم جنایت کار سرنگون، و به خاک سپرده شود، پرده ها بالامی رود،  نادیدنی ها دیده، و ناگفتنی ها گفته خواهد شد. آنگاه رنج و عذاب، و سوز و چند، مغز و اندیشه هم میهنان ما را خواهد پوشاند.

آن روز، چندان دور نیست.  روزی که ملت ایران از کرد، لر، آزری، فارس، از باورهای دینی گوناگون و درخشان، از هر گروه و هر اندیشه ای، باید به خواست میهن و برای آزادی آن از زنجیر دیوان و ستمکاران، یک کلام و یک آهنگ شوند، و با هم به فریاد در آیند، پیش بروند، و ستمگرانی چون ولی وقیح و عمامه داران جنایت کار و همه مزدوران دیگر را به جهنم فرستند.
باید از امید بستن به هرچه میرحسن و میرحسین  که نافشان به جایی چون امام خمینی و هر امام زاده زنده و مرده بسته است،  ویا هر رنگ سبز و سرخ و آبی خود داری و کناره گیری کرد. باید از سازمان های ریز و درشت حقوق بشر که حقوق می گیرند، و برای بشر چندان کاری انجام نمی دهند، امید نبست. باید به روی پای خود ایستاد، با احترام به همکاری  با یکدیگر، رژیم جهنمی ولایت وقیح را به جای اصلی خود جهنم فرستاد، تا ملتی آسوده و راحت، به زندگی و پیشرفت های خود پردازد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بنا به اعتقاد من به آزادی بیان در این وبلاگ کامنت ها به صورت مستقیم انتشار می یابد بجز کامنتهای حاوی
بدافزار و توهین های نژادی

Balatarin